loading...
همه چی در همه
adibi بازدید : 124 یکشنبه 22 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

                      

درخت پرستو را دوست داشت ، از زمانی که پرستو روی شاخه هایش مینشست ، دوستش داشت،هر روز صبح به خود می گفت امروز همون روزیه که بهش میگم دوستش دارم، اما هر چی سعی میکرد

چیزی جلویش را می گرفت، شاید خجالت ، خودش هم نمیدانست

اون چیه ، فردا حتما بهش میگم،ولی باز هم فردایی دیگر……

یک روز از سرما به خود لرزید، بغض گلویش را گرفت، انگار یخ زده بود!!

نه از سرما ، پرستو رفته بود…..

محمدحسین ادیبی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
با عرض سلام و تشکر فراوان از شما برای بازدید از وبلاگ امیدوارم توانسته باشیم مطالب مورد پسند شما را در وبلاگ گذاشته باشیم. از شما خواهشمندیم که این وبلاگ را به دوستانتان معرفی کنید و با گذاشتن نظرات سازنده وبلاگ را بی عیب و نقص کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    دیکشنری آنلاین
    برای رفتن به دیکشنری آنلاین کلیک کنید.   
    دانلود موزیلا فایرفاکسmozilla-firefox
    برای دانلود موزیلا فایرفاکس مرورگر اینترنت کلیک کنید
    صفحه شخصی سیدمیثم سیدی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 106
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 232
  • بازدید سال : 954
  • بازدید کلی : 31,768
  • کدهای اختصاصی
    امارگیر